تو گویی صبر کن و ایوب باش
دل بیچاره اکنون محجوب باش
درد عشق را مرهم تیمار مال
غم امروز را توشه ی فردا ساز
من گویم هیچ سخت تر از عشق نیست
درد آن را مرهم و پوماد نیست
صبر ار چه خوب است در روز بلا
اما عاشق می جوید درد و بلا
درد دوری لبش را چه کنم؟
غم دوری تنش را چه کنم؟
سر به کوهی نهم و زاری کنم؟
یا که به میدان شهر جاری کنم؟
تو بگوی از درمان این دلم
چاره ای کن تو برای سینه ام